قصه های کوتاه
یکی بود یکی نبود کاش یکی بود یکی نبود اول قصه ها نبود اون که تو قصه مونده بود از اون یکی جدا نبود ماه پیشونی رها بود از طلسم دیوای سیاه پلنگ عاشق می پرید تا لب شیروونی ماه سیاوش شاهنامه رو کاش کسی گردن نمی زد کاش کسی توی قصه ها از عاشقی دم نمی زد بالاخره من نفهمیدم "آره یا نه"؟! عروسک سخنگو یک عروسک قشنگ دارم که فقط بلد است بگوید آره یا نه اما من که پاک قاطی کردم هربار که از او می پرسم "عروسک قشنگم مرا دوست داری؟" گاهی می گوید"آره" گاهی می گوید"نه" بالاخره من نفهمیدم "آره یا نه"؟! ...
نویسنده :
جیگر مامان
18:47