شعر کوتاه برای عشق مامان
سیب خوشمزه
هاهاها هوهوهو
باد آمد بادآمد
درباغ سیب ما
شادآمد شادآمد
این شاخه آن شاخه
لرزید از دست باد
یک سیب خوش مزه
درجوی آب افتاد
آب آن را شُرشُرشُر
باخود تا صحرا برد
یک گاو خال خالی ان را بو کرد و خورد
مادر بزرگ
مادربزرگ
وقتی اومد
خسته بود
چار قدش و
دور سرش
بسته بود
صدای کفشش که اومد
دویدم
دور گُلای دامنش
پریدم
بوسه زدم روی لُپاش
تموم شدن خستگی هاش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی